سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عوامل دین گریزی

با نگاه کلی به علل و عوامل دین گریزی میتوان آنها را به دو دسته عوامل درونی و بیرونی تقسیم کرد.

عوامل درونی عواملی هستند که ریشه در خود انسان و تجربیات و باورهای او دارند. البته لازم به ذکر است جامعه نیز میتواند عاملی بر تشدید این علل باشد. از جمله این موارد میتوان : ?) جهل  ?)خطا و گناه را نام برد.

عوامل بیرونی نیز بیشتر شامل عواملی میشوند که ظهور و منشأ آنها در خارج از شخص دین گریز قرار دارد و از این قرارند: ?)فقر  ?)علل انعکاسی و تبلیغاتی ?) علمگرایی ?)تحریفات دین و...

به جهت آشنایی، یکایک موارد مورد بحث قرار میگیرند:

?) جهل:

دو نوع جهل وجود دارد: جهل بسیط و جهل مرکب. جهل بسیط آن است که انسان چیزی را نمی‏داند درحالیکه خودش از جاهل بودن خود آگاه است و جهل مرکب آن است که انسان نمی‏داند، ولی نمی‏داند که نمی‏داند. در اینجا منظور از جهل بیشتر جهل مرکب است. ساده ترین عامل مفروض برای دین گریزی را میتوان همین عامل دانست و به این مفهوم است که شخص دین گریز اصلا شناخت و علمی بر دین ندارد و نمیداند که عملکرد او به گونه ای مورد قضاوت قرار میگیرد که او را در جرگه افراد دین گریز معرفی مینماید. شاید بی گناهترین دینگریز را میتوان انسان جاهل دانست. البته لازم به ذکر است شخصی که حقیقتی را میتواند بیاموزد و سرباز میزند خطا کار است و کسی که حقیقتی را میداند و چنان وانمود میکند که انگار نمیداند نیز کافر است (کافر به معنای کسی است که بر حقیقتی سرپوش میگذارد و آن را کتمان میکند).  


 ?) خطا و گناه:

در آموزه های دینی ما از گناههایی که انسانها مرتکب میشوند به لکه هایی تشبیه شده که کاغذ سفید دل را چرک آلود میکنند و ایمان را ضعیف میکنند. ضعف ایمان خود میتواند علت دین گریزی باشد. لازم به ذکر است که گاها خطاهایی در نزد مردم یک جامعه عادی و روزمره میشود و حتی گاها خطایی رسم و یا سنت اجتماعی میشود که کماکان از آثار سوء آن خطا نمیتوان در امان بود. از جمله خطاهایی که در جامعه امروز ما رواج دارد میتوان دروغ و ریا را نام برد.

?) انعکاسی و تبلیغاتی:

مواردی که شامل این علت میشوند بسیار گسترده میباشد. قطعا تبلیغات ضد دین و سکولاریستی جوامع غربی تأثیر بسزایی دارد و از آنجایی که ایشان پیشرفتهای علمی و صنعتی جوامع خود را تا حد زیادی مرهون نگاه دین گریزانه خود میدانند، این امر به خودی خود عاملی تبلیغاتی است برای دوری از دین. جهت بررسی حقیقت امر یادآوری جمله سید جمال الدین اسد آبادی خالی از لطف نیست: "در غرب رفتم اسلام دیدم و مسلمان ندیدم ، به شرق برگشتم مسلمان دیدم و اسلام نیافتم"

از جمله عوامل دیگری که در این باب میتوان نام برد دفاع نابخردانه از دین میباشد چنانکه غزالی در کتتصویری از یک صوفیاب اعترافات خود چهار علت عمده دین گریزی مردم عهد خود را گفتار فیلسوفان، کردار صوفیان ، پندار تعلیمیان و رفتار عالم نماهای دین و روحانیون زمان خود معرفی میکند. کلیه این موارد در جرگه آثار سوء تبلیغاتی برای دین میباشد. لازم به ذکر استکه درآن زمان فیلسوفان فقط به عقل خویش اکتفا میکردند و برای اثبات همه چیز از عقل کمک میخواستند و این در حالی بود که صوفیان در اعمال خود کمترین توجهی به عقل نشان میدادند و با رفتارهای ناشایست خود بر دوری از تعقل اصرار میورزیدند!تعلیمیان نیز معتقد بودند که تعلیم جز به دست معصوم الهی ممکن نیست و در ایمان خویش تنها متکی بر کتب و احادیث بودند و عالمان دینی نیز گاها با تحریفات خود مردم را به خرافه پرستی دعوت مینمودند.

یکی دیگر از مواردی که میتوانست به صورت جداگانه مورد بحث واقع شود ولی به دلیل قرابت معنایی در همینجا ذکر میکنیم. دین گرایی و یا حتی دین گریزی موروثی است. دین گرایی موروثی به سبب سطحی بودنش عموما با ضعف ایمان همراه است  و دینگریزی موروثی ( به این منظور که شخصی فقط به تقلید از والدین یا گذشته گانش این مسلک را ادامه دهد) نیز به دلیل متعصبانه بودنش  میتواند انسانی را بر دیدن هر حقیقتی نابینا و بر شنیدن هر کلام حقی ناشنوا کند.

?) علم گرایی:  

امروزه با پیشرفت تکنولوژی و کشف برخی رازهای طبیعت، انسان به شدت به استفاده از عقل و تجربه علمی وابسته شده و این در حالیست که این امر منطقا به ضرر است زیرا انسان تنها قادر است بر آنچه بر او محیط است شناخت کامل پیدا کند. کانت اولین کسی بود، در غرب، که مرزی میان آنچه قابل تعقل هست و آنچه نیست معرفی نمود تا یکی طبیعیات و دیگری ماوراء الطبیعه نامیده شود ولی سؤال اینجاست که انسان بر چه چیزی به غیر از خودش محیط است؟! نتیجتا انسان بر هیچ چیزی غیر از خودش کاملا محیط نیست و اگر رابطه ای میان مخلوق و خالق وجود داشته باشد قطعا بهترین کاندیدا برای یافتن این مسیر، خود انسان است که عقل نیز به خاطر محصور بودن و محدود بودنش از درک این ارتباط به صورت کامل بازمیماند و نسیب علم گرایان مطلق در این دایره چیزی نیست جز سرگردانی!

 

?) تحریفات دینی:

تحریفات دینی باعث میشوند که مرز میان واقعیات و خرافات محو شود و تشخیص این دو از هم کار راحتی نیست. وجود تحریفات در دین اعتماد انسان را از این یگانه تکیه گاه و مفرح روح و روان سلب میکند و پذیرش دین را امری غیر معقول و نابخردانه جلوه میدهد. این معضل امروزه به شدت عیان است و باید مسیرهای ورود تحریفات به دین سریعا شناسایی و مسدود شوند. قطعا وجوب پاسداری از دین بیشتر از برگزاری مناسب یک آیین سنتی عزاداری احساس میشود که این دو باید در امتداد هم باشند و نه در تقابل با یکدیگر!

 

 

نهایتا دین مایه آرامش روانی و اخلاقی انسان و جامعه اوست و مسلک اشتباه مایه تباهی و گمراهی. در امور مربوط به مذهب کمی دقت بیشتری به خرج دهیم؛ دین خود را از اهلش طلب کنی؛ به امانات الهی، کتاب خدا (همانی که بر مرده هایمان میخوانیم)، عترت پیامبر (همان بزرگوارانی که تا حد یک شفا دهنده و گره گشا پایین آوردیمشان)، تمسک بجوییم و از لوازم شناخت خود چون عقل، حواس، احساس به عدالت بهره ببریم.
 

اینکه می گن خدا از رگ گردن به انسان نزدیک تر یعنی چی ؟؟

اینکه می گن خدا از رگ گردن به انسان نزدیک تر یعنی چی  ؟؟

نزدیک‏تر بودن از رگ گردن، تمثیلى است براى بیان استیلا و احاطه خداوند بر بندگان خویش چون رگ گردن، رگى حیاتى براى بدن است و با قطع آن سریعاً جان از بدن مفارقت مى‏کند. خداوند براى بیان احاطه و اقتدار خویش از این استفاده نموده است نه آن که خداوند- نعوذ باللَّه- جزئى از بدن و یا موجودى داراى جرم و جسم باشد.
خداوند سبحان فرمود:
« وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِید»  ( ما آدمی را آفریده ایم و از وسوسه های نفس او اگاه هستیم ، زیرا از رگ گردنش به او نزدیکتریم ) . « ق آیه 16»
در این آیه شریفه اشاره می کند به اینکه علم خداى تعالى همه چیز را فرا گرفته است، گویا فرموده: ما از ظاهر و باطن انسان و حتى از خاطرات قلبى‏اش خبر داریم و مى‏دانیم که در دل خود چه می گوید.
« وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ » کلمه" ورید" به معناى رگى است که" از قلب جدا شده" و در تمامى بدن منتشر مى‏شود، و خون در آن جریان دارد. بعضى هم گفته‏اند: به معناى رگ گردن و حلق است. و به هر معنا که باشد در آیه شریفه آن را طناب خوانده، چون شبیه به طناب است. و اضافه حبل به ورید اضافه بیانیه است.
و معناى جمله این است که: ما به انسان از رگ وریدش که در تمامى اعضائش دویده و در داخل هیکلش جا گرفته نزدیک‏تریم، آن وقت چگونه به او و به آنچه در دل او مى‏گذرد آگاه نیستیم؟
این جمله مى‏خواهد مقصود را با عبارتى ساده و همه کس فهم اداء کرده باشد و گر نه مساله نزدیکى خدا به انسان مهم‏تر از این و خداى سبحان بزرگتر از آن است، براى اینکه خداى تعالى کسى است که نفس آدمى را آفریده و آثارى براى آن قرار داده، پس خداى تعالى بین نفس آدمى و خود نفس، و بین نفس آدمى و آثار و افعالش واسطه است، پس خدا از هر جهتى که فرض شود و حتى از خود انسان به انسان نزدیکتر است، و چون این معنا معناى دقیقى است که تصورش براى فهم بیشتر مردم دشوار است، لذا خداى تعالى به اصطلاح دست‏ کم را گرفته که همه بفهمند، و به این حد اکتفاء کرده که بفرماید:" ما از طناب ورید به او نزدیک‏تریم". و یا در جاى دیگر قریب به این معنا را آورده بفرماید:« أَنَّ اللَّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ» ( انافل آیه 24) خدا بین انسان و قلبش واسطه و حائل است.


شاخصه های اساسی حقانیت یک دین

شاخصه های اساسی حقانیت یک دین چهار امر است:
 1. بنیاد الهی
اصل الهی بودن یک دین از راه های زیر قابل بررسی است:
  الف: آموزه های دین
 با مراجعه به آموزه هایی که هر دینی برای خود دارد  ـ چه این آموزه ها در قالب کتاب مقدس باشد یا گفتارهای پیامبر آن دین  ـ می توان پی برد که آیا یک دین، واقعاً دین حق الهی است یا خیر؟ در اینجا معقول و منطقی بودن، داشتن هماهنگی و انسجام، پاسخ گویی به نیازهای ابدی و اساسی انسان، وجود نظام اعتقادی، ارزشی و عبادی، هدفمندی و مطابقت با سیر و سرشت جوهری انسان، بهترین شاخص هایی است که می تواند ما را به حق بودن یک دین رهنمون شود.
  ب: تأیید دین قبلی یا بعدی
 از آنجا که ادیان آسمانی، با یکدیگر پیوند عمیقی دارند و هر دینی مؤید و تکمیل کننده دین قبلی است، می توان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبری که حق بودن دینش برای ما به اثبات رسیده است، کشف کرد که آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیده اند یا نه. این روش از جایگاه ویژه ای برخوردار است که کمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعاییِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات می شود.
  ج: اعجاز
 معجزه پیامبر یکی از دلایل اثبات صدق نبی و بنیاد الهی دین اوست. معجزه پیامبر باید به طور قطعی اثبات شود. بنابراین کسی که در حقانیت دینی تحقیق می کند باید خود آن معجزه را مشاهده کند و یا از طریق نقلی که صدق آن قطعی و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امکان پذیر است و غایبان از آن بی بهره اند، جز در مورد قرآن که معجزه زنده و ابدی است و همگان می توانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار کنند و اعجاز آن را تجربه کنند.
  د: روش تاریخی
 با رجوع به گزارش های مستند، معتبر و کافی تاریخی، می توان فهمید که آیا دین خاصی دارای ویژگی ها و خصایصی که بیان شد هست یا خیر؟ تاریخ در این باره، یکی از منابع شناخت ما در ادیان مطابق با واقع است. این چهار روش در عین مجزّا بودن از یکدیگر، در پاره ای موارد می توانند مکمل یکدیگر در اثبات حقانیت یک دین باشند.
  هـ: ادعای خود دین
ادعای خود دین نسبت به بنیاد الهی به سه صورت قابل تصور است:
ـ یا دینی ادعای الهی و وحیانی بودن دارد.
ـ یا دینی ادعا دارد که از سوی خدای هستی نازل نشده.
ـ یا دینی نسبت به این مسئله ساکت است.
در مورد اول باید صدق مدعا را از طریق راه های پیشین آزمود. اما اگر دینی ادعای الهی بودن نداشته یا عکس آن را داشته باشد، مانند ادیان ابتدایی و قدیم همچون آنیمیسم، فتیشیسم، میترانیسم، هندوئیسم، برهمنیسم، جنیسیم، و ادیان ترکیبی مانند سیکیسم و یا ادیان فلسفی چون بودیسم و کنفوسیونیسم و بسیاری از ادیان قدیم آمیخته به شرک مثل تثلیث بابلی، تثلیث رومی، تثلیث هندی و... کاملاً از مجرای بحث خارج می شوند و حوزه تحقیقات، منحصر به ادیان مدعی الهی بودن چون اسلام،  مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری می شود.
 2ـ تحریف ناشدگی
صرف بنیاد الهی در اصل نخستین یک دین برای اثبات حقانیت فعلی آن کافی نیست؛ بلکه باید وثاقت کتاب آسمانی آن از جهت مصون بودن از تحریف و دستکاری های بشری نیز اثبات شود.
3ـ نسخ ناشدگی
نسخ شدن یا نشدن یک دین از دو طریق به دست می آید:
 الف:  عدم پیدایش شریعت حقه پسین
براساس این ضابطه تا زمانی که شریعت الهی جدیدی نازل نشود شریعت قبلی باقی است و با پیدایش شریعت جدید منسوخ خواهد شد. این روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت می کند و با آمدن شریعت جدید برای همیشه شریعت پیشین منسوخ شناخته می شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامی همه شرایع پیشین برای همیشه منسوخ خواهند بود.
 
 ب: ادعای خاتمیت
دینی که اصل الهی بودن و تحریف ناشدگی کتاب آسمانی آن اثبات شده باشد اگر ادعای خاتمیت کند، به لحاظ صدق قطعی این ادعا نسخ ناپذیری آن برای همیشه ثابت می شود و ملاکی برای کشف کذب و عدم حقانیت همه ادیان ادعایی بعدی خواهد شد. بنابراین خاتمیت اسلام به تنهایی دلیل قاطع بر کذب و بطلان همه ادیان بعد از آن همچون آیین سمیک و بهائیت می باشد. بر این اساس حقانیت برای همیشه اختصاص به دین مبین اسلام دارد.
 4ـ خردپذیری
بررسی تطبیقی ادیان براساس این مسئله، تحقیقی گسترده و فراخ دامن می طلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتی در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:
الف) مهم ترین رکن اساسی یک دین، «خداشناسی» آن است. در این راستا آموزه «توحید» در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیاری بر آن گواهی می دهد. اثبات توحید به خودی خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله، به تنهایی برای اثبات عدم حقانیت ادیان غیر توحیدی کافی است.
ب) بسیاری از ادیان، به رغم دارا بودن پیشینه الهی، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیری شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده که آموزه های خردستیز بسیاری در این ادیان رخ نماید.

 

چرا امامان دوازده نفر هستند؟

پرسش:
 چرا امامان دوازده نفر هستند؟
 
پاسخ:
 مهم در مسئله امامت، شایستگی فرد برای امامت و رهبری است. انتخاب 12 تن به عنوان امام معصوم و 14 تن به عنوان ( چهارده معصوم) هم ممکن است به این دلیل باشد که خداوند با علم نامحدودی که دارد می‏دانسته که تنها این افراد هستند که از هر لحاظ شایسته این مقام رفیع هستند؛ از این رو آنان را برای این مقام بزرگ برگزیده است.
از نظر حکمای الاهی هر موجودی در عالم هستی از نظر رتبه وجودی به یک اندازه نیستند ، مثلا یک موجود زنده مانند حیوانات از لحاظ رتبه وجودی بالاتر از موجودات دیگر مانند سنگ و ... هستند و انسان نیز بالاتر از حیوانات است ، و در میان خود انسان ها بعضی بر بعض دیگر برتری دارند ( از لحاظ رتبه وجودی) در میان انسان ها امام معصوم از دیگر موجودات خواه انسان باشد یا چیز دیگر برتری رتبی دارد .
و این برتریت به ذات موجودات برمی گردد ، یعنی هر موجودی ذاتا ظرفیت وجودی مخصوص به  خود را دارد ، ائمه معصومین و همچنین 14 معصوم ( سلام الله علیهم اجمعین ) در بین تمامی مخلوقات بالاترین مقام و درجه را دارند و حتی در بین خود ائمه نیز بعضی از بعض دیگر بالاتر هستند .
حال اینکه چرا 14 معصوم بیشتر یا کمتر نیستند !
ممکن است یکی از دلایش این باشد که در میان موجودات عالم تنها این 14 بزرگوار بودند که شایستگی این چنین مقامی را داشته اند که اصحاب کساء و خامس آل عبا‌( وجود مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) حضرت علی (علیه السلام) ، حضرت فاطمه ( سلام الله علیها) و امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) جزو 14 معصوم می باشند . ( عظمت وجودی ایشان در حدیٍ کساء قابل ملاحظه است )
البته مباحث فلسفی و عرفانی فراوانی در این رابطه وجود دارد که ذکر آنها در این مجال نیاز به مقدمات دارد ، لذا احتمال می دهیم عدم ذکر آنها به صواب بیشتر باشد .