سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیا عصمت ائمه ( علیهم السلام) اکتسابی است یا موهبتی؟

پرسش:لطفا بفرمائید که عصمت معصومین آیا اکتسابی است یا موهبتی اگر موهبتی است این اشکال که قابلیت الگوگیری ندارند را چگونه حل می نمائید؟

پاسخ:
نکت? اساسی در بحث عصمت این است که باید دید منشأ عصمت در معصومین چیست ؟ بنابر اعتقاد شیعیان که با دلایل محکم و قاطع قابل اثبات است ، منشأ عصمت معصومین علم قطعی ، شهودی و وجدانی به حقایق امور و عواقب اعمال است ؛ به طوری که سبب می‌شود اراد? انسان قوی و در نفس او قوه ای ایجاد شود که او را از انجام گناه و لغزش محافظت می‌کند .
 این علم ، علمی است که دارند? آن صاحب چشم بصیرتی می‌شود که عواقب ، آثار و لوازم گناه و ترک واجبات را در دنیا و آخرت با تمام وجود لمس می‌کند . و از انسان موجودی می‌سازد که در تمام عمرش حتی به انداز? زره‌ای با دستورات پروردگارش مخالفت نمی‌کند و حتی فکر انجام معصیت و یا ترک واجب در مخیل? او نمی‌گنجد .
این مسأله حتی در برخی موارد برای سایر انسان‌ها نیز اتفاق می‌افتد ؛ مثلاً انسانی که می‌داند در داخل این ظرف زهر خطرناکی است ، هرگز از آن نخواهد نوشید و حتی فکر خوردن آن را نیز نخواهد کرد ؛ زیرا انسان به کشنده بودن زهر علم قطعی دارد و این علم باعث می‌‌شود که انسان‌ها در تمام عمرشان حتی یک بار مرتکب آن نشوند ؛ با این که هر انسانی مختار است و هر وقت که اراده کند می‌تواند با خوردن خودکشی کند ؛ چنانچه هستند انسان‌های ضعیف النفسی که حتی با دانستن کشنده بودن زهر ، با خوردن آن خود کشی می کنند .
و یا مثلاً مادری که فرزندی شیرخواری دارد ، هر گز تصور این را نمی کند که چاقو بردارد و سر فرزند خودش را ببرد ؛ با این که این عمل از اعمال اختیاری مادر است ؛ اما علم این شیر خوار فرزند او است و علاقه شدیدی به او مانع این می شود که حتی این فکر پلید را از سر بگذراند .
معصومین (علیهم السلام) از طرفی علم قطعی به عواقب گناه دارند و از طرف دیگر ذات خداوند را به حقیقت شناخته اند و می دانند که با انجام معصیت ، از دستور چه کسی سر پیچی خواهند کرد ؛ لذا در تمام طول عمرشان حتی فکر گناه را هم نمی کنند ؛ با این که در انجام آن قدرت کامل دارند .
مرحوم شیخ مفید رحمت الله علیه در این باره می فرماید :
العصمة لطف یفعله الله تعالى بالمکلف بحیث یمتنع منه وقوع المعصیة وترک الطاعة مع قدرته علیهما .
عصمت ، لطفی از جانب خداوند که شامل حال مکلف می‌شود و او را از وقوع در معصیت و ترک اطاعت باز می‌دارد ؛ با این که آن شخص قادر به انجام آن‌ دو است .
النکت الإعتقادیة - الشیخ المفید - ص 37 .
مطلب دیگر اینکه :
عصمت ملکه نفسانى است که انسان را از اینکه در خطاء واقع شود و مرتکب گناه گردد، باز مى‏دارد. بنابر این عصمت مستند به اختیار آدمى است ، و در انسانهایى یافت مى شود که با حسن اختیار خود آن را کسب کنند و تمام انسانها مى توانند به آن برسند.
اما نکته مهم اینکه خداوند متعال با علم ازلى خود مى دانست که گروهى با حسن اختیار خود تمام بهره خود را از وجود مى برند و به کمال مقام بشرى نائل مى آیند، و چون علم الهى ازلى است، از ازل مى دانست که برخى با حسن اختیار خود، به تعهد الهى وفادار مى مانند و معصومانه زندگى مى‏کنند و به این دلیل آنها را براى خود برگزید و علم غیب و خدادادى را به آنها عنایت کرد وانبیاء و اولیاء الهى را از میان آنها انتخاب کرد.
 به عبارت دیگر خداوند مى دانست که برخى با حسن اختیار خود، بیش از دیگران و در والاترین مرحله استعدادها و قابلیتهاى خود را به فعلیت مى رسانند. بنابر این ملکه عصمت را به آنها تفضل کرد و از میان آنها برترین آنها را به نبوت و امامت انتخاب کرد. پس اعطاى نبوت و امامت به دلیل شایستگیهاى معصومین است و حکمت آن نیز علاوه بر پاداش به خود آنها، فراهم آوردن وسایل هدایت سایر انسان هاست.
نکته مهم قابل تذکر این است که: بین منصب رسالت و امامت و منصب عصمت تفاوت جوهرى است و آن اینکه رسالت و امامت از مناصب کسبى نیست بلکه منصب خدادادى محض است «الله اعلم حیث یجعل رسالته» و آن هم مخصوص کسانى است که تمام استعدادهاى خود را به فضل و توفیق الهى به فعلیت رسانده اند و شایستگى ولایت کبراى الهى را پیدا کرده‏اند، پس مقام نبوت و امامت مقامى نیست که همگان با کوشش و تلاش خود بدان برسند. اما منصب عصمت را همگان مى توانند کسب کنند که البته رسیدن به آنها مجاهده همه جانبه در جهاد اکبر دارد.
ناگفته نماند براساس سنت الهی، خداوند دوگونه هدایت برای انسان دارد؛ هدایت ابتدایی که در فطرت آدمی نهاده است و توسط وحی گسترده و تقویت شده است.
دوم؛ هدایت پاداشی، برای کسانی که به هدایت اولیه فطرت و وحی پاسخ مثبت می دهند، لذا انسان ها از دو هدایت تکوینی ابتدایی و پاداشی بهره مندند و در میان آن دو انتخاب و اختیار و اکتساب مطرح است. چنان که در آیات اولیه سوره بقره می خوانیم: «ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین، الذین یؤمنون... اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون» که قرآن و هدایت تشریعی برای کسانی است که از یک تقوای اولیه بهره مندند و اینان پس از ایمان و نماز و انفاق بر هدایت پاداشی خداوند سوار می شوند و مقام راستگاران را دارا خواهند بود.
پیامبران علاوه بر فطرت پاک از وحی و علم غیب بدون واسطه نیز بهره مندند. اما برای بهره مندی از هدایت پاداشی، باید ملتزم به فرمان خدا باشند و به اختیار خود پاسخ مثبت بدهند. در غیر این صورت گرفتار خواهند شد. چنان که درباره حضرت یونس(ع) پیش آمده .
اما در رابطه با قسمت دوم پرسش حضرتعالی عرض می شود:
قرآن کریم می فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه لمن کان یوجوا الله والیوم الاخر و ذکر الله کثیرا؛ برای شما در زندگی و عملکرد پیامبر(ص) سرمشق نیکویی بود برای آنها که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند» (احزاب، آیه 21).

مسلما کسی که با تمام وجود معبود خویش را شناخته و غرق در صفات جمال و جلال خداوند سبحان است ، به چیز دیگری جز ذات احدیت فکر نمی کند ، اساسا انبیاء و امامان معصوم ( علیهم السلام) با شناخت و معرفتی که نسبت به ذات ربوبی دارند ، فانی در ذات الهی شده و به چیزی جز ذات احدیت فکر نمی کنند .
یقینا چنین فردی اخلاق ، رفتار و منش او مطابق با دستورات الهی خواهد بود ، و اشکال اینکه ائمه قابلیت الگو گیری ندارند مرتفع می شود ، زیرا ائمه با اختیار خود معصوم از سهو و نسیان هستند ،
حال باید ببینیم چه چیزی در واژه "اسوه" وجود دارد که نسبت به ابراهیم ( علیه السلام) و پیامبر معظم اسلام (ص) در یک موقعیت مساوی قرار دارد که در قرآن از آن سخن می گوید. در واقعیت اسوه بودن حضرت ابراهیم و حضرت محمد(ص) در آیات به خوبی مشخص کرده است در آیه 4 ممتحنه بعد از اینکه نه تنها خود حضرت ابراهیم بلکه کسانیکه به او گرویده اند به عنوان اسوه معرفی می کند می گوید آنها از عبادت غیر خدا بیزاری می کنند و از کفر بیزاری می جویند و راه یگانگی و ایمان در پیش می گیرند. این نوع خطاب نسبت به حضرت محمد(ص) هم صدق می کند.
 اسوه به معنای کمک کردن و دادن شناخت برای عبور افراد از زشتی ها و رسیدن به کمال و خوبی هاست ، تاسی و اقتدا به این افراد از لحاظ شخصیتی نیست که قابل لمس باشد یا به خاطر جزئیات و نوع زندگیشان باشد یا بتوان مشاهده کرد. بلکه از لحاظ پذیرش نگرش درست، سپس شخصیت سازی براساس آن است.
 این نوع نگرش درست در قرآن کامل بیان شده است علاوه برآن بعضی خطابها در قرآن دستور به خود پیامبر(ص) است برای اینکه فردی گمان نکند شخصیت پیامبر(ص) یک شخصیت جدا از دیگر انسانهاست و در آیندگان این مورد به وجود نیاید که بخشی از قرآن نسبت به خود محمد(ص) است پیامبر(ص) را به عنوان اسوه معرفی می کند همان اسوه ای که در ابراهیم (ع) و یارانش هم باید دید همان نوع شخصیتی که از ابراهیم(ع) در قرآن وجود دارد.
در قرآن کریم چیزی با نام الگوهای شخصی قابل لمس معرفی نمی شود بلکه الگوهای رفتاری براساس شخصیتهای قرآنی خود معرفی می کند که هر انسانی می تواند بدان دست یابی پیدا کند یعنی شخصیتهایی که پیرو و مطیع خدا هستند و از کفر و فساد دوری می کنند. برای این با نام اسوه معرفی می شوند تا فردا کسی نیاید بگوید پیامبران ( علیهم السلام) معصوم بودند و کسی توانایی رسیدن به جایگاه آنها وجود ندارد.
تاسی و اقتدا براساس شخصیتی است که قرآن از آنها معرفی می کند و مورد قبولش است که در تمامی اعصار و زمانها و مکانها نسبت به تمامی افراد صدق می کند نه شخصیتی که در همان جامعه مکانی و زمانی زندگی می کردند و نسبت به آن زمان مطرح بوده و ربطی به دیگران ندارد و نه اینکه حضور الگویی فیزیکی را مطرح کند بلکه تنها تاسی به نوع شخصیت قرآنی خود را عنوان دارد. تاسی و اقتدا در یکتاپرستی آنها و پیرو حق بودن است.


آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟

آیا رستاخیز براى حیوانات هم وجود دارد؟

شک نیست که نخستین شرط حساب و جزا مسئله عقل و شعور و بدنبال آن تکلیف و مسئولیت است، طرفداران این عقیده مى‏گویند مدارکى در دست است که نشان مى‏دهد حیوانات نیز به اندازه خود داراى درک و فهمند، از جمله:

زندگى بسیارى از حیوانات آمیخته با نظام جالب و شگفت‏انگیزى است که روشنگر سطح عالى فهم و شعور آنها است کیست که درباره مورچگان و زنبور عسل و تمدن عجیب آنها و نظام شگفت‏انگیز لانه و کندو، سخنانى نشنیده باشد، و بر درک و شعور تحسین‏آمیز آنها آفرین نگفته باشد؟ گرچه بعضى میل دارند همه اینها را یک نوع الهام غریزى بدانند، اما هیچ دلیلى بر این موضوع در دست نیست که اعمال آنها به صورت ناآگاه (غریزه بدون عقل) انجام مى‏شود.

چه مانعى دارد که این اعمال همانطور که ظواهرشان نشان مى‏دهد ناشى از عقل و درک باشد؟ بسیار مى‏شود که حیوانات بدون تجربه قبلى در برابر حوادث پیش‏بینى نشده دست به ابتکار مى‏زنند، مثلًا گوسفندى که در عمرش گرگ را ندیده براى نخستین بار که آن را مى‏بیند به خوبى خطرناک بودن این دشمن را تشخیص داده و به هر وسیله که بتواند براى دفاع از خود و نجات از خطر متوسل مى‏شود.

علاقه‏اى که بسیارى از حیوانات تدریجا به صاحب خود پیدا مى‏کنند شاهد دیگرى براى این موضوع است، بسیارى از سگهاى درنده و خطرناک نسبت به صاحبان خود و حتى فرزندان کوچک آنان مانند یک خدمتگذار مهربان رفتار مى‏کنند.

داستانهاى زیادى از وفاق حیوانات و اینکه آنها چگونه خدمات انسانى را جبران مى‏کنند در کتابها و در میان مردم شایع است که همه آنها را نمیتوان افسانه دانست. و مسلم است آنها را به آسانى نمى‏توان ناشى از غریزه دانست، زیرا غریزه معمولًا سرچشمه کارهاى یکنواخت و مستمر است، اما اعمالى که در شرایط خاصى که قابل پیش‏بینى نبوده بعنوان عکس العمل انجام مى‏گردد به فهم و شعور شبیه‏تر است تا به غریزه.

هم امروز بسیارى از حیوانات را براى مقاصد قابل توجهى تربیت مى‏کنند، سگهاى پلیس براى گرفتن جنایتکاران، کبوترها براى رساندن نامه‏ها، و بعضى از حیوانات براى خرید جنس از مغازه‏ها، و حیوانات شکارى براى شکار کردن، آموزش مى‏بینند و وظائف سنگین خود رابا دقت عجیبى انجام مى‏دهند، (امروز حتى براى بعضى از حیوانات رسما مدرسه افتتاح کرده‏اند)

از همه اینها گذشته، در آیات متعددى از قرآن، مطالبى دیده مى‏شود که دلیل قابل ملاحظه‏اى براى فهم و شعور بعضى از حیوانات محسوب مى‏شود، داستان فرار کردن مورچگان از

برابر لشکر سلیمان، و داستان آمدن هدهد به منطقه «سبا و یمن» و آوردن خبرهاى هیجان‏انگیزبراى سلیمان شاهد این مدعا است.

در روایات اسلامى نیز احادیث متعددى در زمینه رستاخیز حیوانات دیده مى‏شود، از جمله: از ابوذر نقل شده که مى‏گوید: ما خدمت پیامبر (ص) بودیم که در پیش روى ما دو بز به یکدیگر شاخ زدند، پیغمبر (ص) فرمود، مى‏دانید چرا اینها به یکدیگر شاخ زدند؟ حاضران عرض کردند: نه، پیامبر (ص) فرمود ولى خدا مى‏داند چرا؟ و به زودى در میان آنها داورى خواهد کرد،( تفسیر مجمع البیان و نور الثقلین).

و در روایتى از طرق اهل تسنن از پیامبر نقل شده که در تفسیر این آیه فرمود: ان الله یحشر هذه الامم یوم القیامة و یقتص من بعضها لبعض حتى یقتص للجماء من القرناء خداوند تمام این جنبندگان را روز قیامت بر مى‏انگیزاند و قصاص بعضى را از بعضى مى‏گیرد، حتى قصاص حیوانى که شاخ نداشته و دیگریبى‏جهت باو شاخ زده است از او خواهد گرفت.

در آیه 5 سوره تکویر نیز مى‏خوانیم و اذا الوحوش حشرت هنگامیکه وحوش محشور مى‏شوند اگر معنى این آیه را حشر در قیامت بگیریم (نه حشر و جمع بهنگام پایان این دنیا) یکى دیگر از دلایل نقلى بحث فوق خواهد بود. 

شاخصه های اساسی حقانیت یک دین

شاخصه های اساسی حقانیت یک دین چهار امر است:

 1. بنیاد الهی

اصل الهی بودن یک دین از راه های زیر قابل بررسی است:

  الف: آموزه های دین

 با مراجعه به آموزه هایی که هر دینی برای خود دارد  ـ چه این آموزه ها در قالب کتاب مقدس باشد یا گفتارهای پیامبر آن دین  ـ می توان پی برد که آیا یک دین، واقعاً دین حق الهی است یا خیر؟ در اینجا معقول و منطقی بودن، داشتن هماهنگی و انسجام، پاسخ گویی به نیازهای ابدی و اساسی انسان، وجود نظام اعتقادی، ارزشی و عبادی، هدفمندی و مطابقت با سیر و سرشت جوهری انسان، بهترین شاخص هایی است که می تواند ما را به حق بودن یک دین رهنمون شود.

  ب: تأیید دین قبلی یا بعدی

 از آنجا که ادیان آسمانی، با یکدیگر پیوند عمیقی دارند و هر دینی مؤید و تکمیل کننده دین قبلی است، می توان با مراجعه به نصوص معتبر رسیده از پیامبری که حق بودن دینش برای ما به اثبات رسیده است، کشف کرد که آیا ادیان دیگر، به تأیید این دین رسیده اند یا نه. این روش از جایگاه ویژه ای برخوردار است که کمتر بدان توجه شده است. از طریق این روش عدم حقانیت همه ادیانِ ادعاییِ پس از پیامبر خاتم نیز اثبات می شود.

  ج: اعجاز

 معجزه پیامبر یکی از دلایل اثبات صدق نبی و بنیاد الهی دین اوست. معجزه پیامبر باید به طور قطعی اثبات شود. بنابراین کسی که در حقانیت دینی تحقیق می کند باید خود آن معجزه را مشاهده کند و یا از طریق نقلی که صدق آن قطعی و غیرقابل تردید است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرین در محضر پیامبر امکان پذیر است و غایبان از آن بی بهره اند، جز در مورد قرآن که معجزه زنده و ابدی است و همگان می توانند با این سند رسالت ارتباط مستقیم برقرار کنند و اعجاز آن را تجربه کنند.

  د: روش تاریخی

 با رجوع به گزارش های مستند، معتبر و کافی تاریخی، می توان فهمید که آیا دین خاصی دارای ویژگی ها و خصایصی که بیان شد هست یا خیر؟ تاریخ در این باره، یکی از منابع شناخت ما در ادیان مطابق با واقع است. این چهار روش در عین مجزّا بودن از یکدیگر، در پاره ای موارد می توانند مکمل یکدیگر در اثبات حقانیت یک دین باشند.

  هـ: ادعای خود دین

ادعای خود دین نسبت به بنیاد الهی به سه صورت قابل تصور است:

ـ یا دینی ادعای الهی و وحیانی بودن دارد.

ـ یا دینی ادعا دارد که از سوی خدای هستی نازل نشده.

ـ یا دینی نسبت به این مسئله ساکت است.

در مورد اول باید صدق مدعا را از طریق راه های پیشین آزمود. اما اگر دینی ادعای الهی بودن نداشته یا عکس آن را داشته باشد، مانند ادیان ابتدایی و قدیم همچون آنیمیسم، فتیشیسم، میترانیسم، هندوئیسم، برهمنیسم، جنیسیم، و ادیان ترکیبی مانند سیکیسم و یا ادیان فلسفی چون بودیسم و کنفوسیونیسم و بسیاری از ادیان قدیم آمیخته به شرک مثل تثلیث بابلی، تثلیث رومی، تثلیث هندی و... کاملاً از مجرای بحث خارج می شوند و حوزه تحقیقات، منحصر به ادیان مدعی الهی بودن چون اسلام،  مسیحیت، یهودیت و زرتشتی گری می شود.

 2ـ تحریف ناشدگی

صرف بنیاد الهی در اصل نخستین یک دین برای اثبات حقانیت فعلی آن کافی نیست؛ بلکه باید وثاقت کتاب آسمانی آن از جهت مصون بودن از تحریف و دستکاری های بشری نیز اثبات شود.

3ـ نسخ ناشدگی

نسخ شدن یا نشدن یک دین از دو طریق به دست می آید:

 الف:  عدم پیدایش شریعت حقه پسین

براساس این ضابطه تا زمانی که شریعت الهی جدیدی نازل نشود شریعت قبلی باقی است و با پیدایش شریعت جدید منسوخ خواهد شد. این روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت می کند و با آمدن شریعت جدید برای همیشه شریعت پیشین منسوخ شناخته می شود. از این رو با آمدن شریعت اسلامی همه شرایع پیشین برای همیشه منسوخ خواهند بود.

 

 ب: ادعای خاتمیت

دینی که اصل الهی بودن و تحریف ناشدگی کتاب آسمانی آن اثبات شده باشد اگر ادعای خاتمیت کند، به لحاظ صدق قطعی این ادعا نسخ ناپذیری آن برای همیشه ثابت می شود و ملاکی برای کشف کذب و عدم حقانیت همه ادیان ادعایی بعدی خواهد شد. بنابراین خاتمیت اسلام به تنهایی دلیل قاطع بر کذب و بطلان همه ادیان بعد از آن همچون آیین سمیک و بهائیت می باشد. بر این اساس حقانیت برای همیشه اختصاص به دین مبین اسلام دارد.

 4ـ خردپذیری

بررسی تطبیقی ادیان براساس این مسئله، تحقیقی گسترده و فراخ دامن می طلبد. در عین حال به طور فشرده و کوتاه، اشاراتی در مقایسه چند دین بزرگ خواهیم داشت:

الف) مهم ترین رکن اساسی یک دین، «خداشناسی» آن است. در این راستا آموزه «توحید» در اسلام، خردپذیرترین آموزه است و ادله متقن بسیاری بر آن گواهی می دهد. اثبات توحید به خودی خود، ابطال کننده آموزه «تثلیث» و «ثنویت» است. بنابراین همین مسئله، به تنهایی برای اثبات عدم حقانیت ادیان غیر توحیدی کافی است.

ب) بسیاری از ادیان، به رغم دارا بودن پیشینه الهی، در طول تاریخ دچار تحریفات چشمگیری شده و اصالت خود را از دست داده اند. همین مسئله باعث شده که آموزه های خردستیز بسیاری در این ادیان رخ نماید.

زیارت قبور برای چیست؟

پرسش:مسلمانان اعتقادی دارند که برسر قبر مردگان خود می روند و برای آنان طلب آمرزش می کنند، در صورتی که انسانها هر کار پسندیده و ناپسندی که در دنیا انجام داده اند، انجام داده و دیگر نمیتوانند به دنیا بازگشته و کارهای بدشان را درست کنند و به نظر شما این کار مرده پرستی نیست؟ (البته من به اسلام و اعتقادات آن توهین نمی کنم چون اسلام دین من است و توهین به او توهین به خودم نیز هست) برای مثال از طرف مدرسه هفته پیش ما را به گلزار شهدا و برای گلباران کردن قبور آنان بردند اگر این کار به منظور احترام گذاشتن و زنده کردن یاد شهدا باشد که شکر خدا در کشور ما همواره به یاد شهداست و حتی به مدارس شاهد در کشور روز به روز افزوده می شود و همه چیز به یاد شهدا نامگذاری شده است.


پاسخ:

با سلام و عرض ادب
برای اینکه به پرسش جنابعالی پاسخ بگوییم مقدمه ای را بیان می کنیم:
بر اساس آیات و روایات، ارتباط خاصى میان قبر برزخى و قبر خاکى، یعنى بین روح انسان در برزخ و بدن مادى او در قبر خاکى وجود دارد. این ارتباط، در اصل از ارتباط روح و بدن مادى که در طول زندگى دنیوى با یکدیگر یک نوع اتحاد داشته‏اند، سرچشمه مى‏گیرد که با قطع تعلق روح از بدن پس از مرگ به کلى از میان نمى‏رود، بلکه یک نوع ارتباط در حدّ پایین‏ترى میان روح برزخى و بدن مادى و خاکى وجود دارد، البته نه در حد و اندازه‏اى که در زندگى دنیوى و در دوران تعلق روح به بدن وجود داشت و نه با آن کیفیت و کمیت، بلکه در میزانى ضعیف‏تر و با کم و کیفى دیگر. از همین رو، قبر خاکى با قبر و عالم برزخى روح ارتباطى دارد که نقاط دیگر این ارتباط را ندارند، و به همین جهت است که على رغم حضور روح در عالمى فوق ماده، زمان و مکان [برزخ‏] توجه خاصى به بدن مادى و نقطه‏اى که بدن خاکى در آن است، دارد و بر اساس همین ارتباط میان قبر خاکى و قبر برزخى است که دستورات و احکام خاصى در باب قبر، تشییع جنازه، کفن، دفن، حرمت قبر، استحباب زیارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت بر سر قبور و نظایر آنها در شریعت اسلامى وجود دارد. این ارتباط روح با قبر خاکى موجب مى‏شود که بتوان از این طریق بهتر با روح رابطه برقرار و به او توجه کرده و نیز توجه او را جلب کرد، بدین جهت در روایات تأکید فراوانى بر زیارت قبور، دعا، طلب رحمت و مغفرت و تلاوت قرآن کریم بر سر قبرها شده است، هر چند این آداب در هر جایى براى مردگان خوب است، ولى به دلیل ارتباط قبر برزخى با قبر خاکى بر انجام این آداب بر سر قبرها تأکید بیشترى شده و از استحباب بیشترى برخوردار است. از طرفى ارواح نیز بر اساس این ارتباط با بدن مادى و قبر خود از حضور مؤمنان مسرور و مبتهج مى‏شوند. امام صادق (ع) مى‏فرماید: «قسم به خداى متعال، مردگان رفتن شما را [بر سر قبورشان‏] مى‏دانند و با حضور شما مسرور مى‏شوند و با شما انس مى‏گیرند و بهره‏مند مى‏شوند»،( وسائل الشیعه، ج 2، ص 878).
بنا بر این ، یکی از اموری که موجب شده است تا  معصومین (ع) زیارت قبور را توصیه فرمایند ، می تواند همین ارتباط خاصّ بین وجود برزخی و وجود مادّی شخص باشد. امر دومی که احتمالاً موجب چنین توصیه ای از سوی معصومین (ع) شده است ، این است که انسان در کنار قبر شخص رحلت نموده ، بهتر می تواند روح مرده را یاد کند ؛ چرا که تصور روح ، برای افراد زنده  ، کار دشواری است ؛ ولی تصور شکل مادی شخص متوفی آسانتر است ؛ لذا افراد زنده با قرار گرفتن در کنار قبر شخص مرده و تصور بدن او راحتر و بهتر می توانند عواطف انسانی خود را نسبت به فرد متوفی بروز دهند ؛ و این امر باعث می شود که بیشتر برای او طلب آمرزش نمایند. البته طلب آمرزش و خیرات نمودن برای آنها منحصر در رفتن به قبرستان نیست ؛ ولی این کار در کنار قبر شخص بهتر و با خلوص بیشتری انجام می گیرد.
عامل دیگری که موجب شده است تا معصومین (ع) رفتن به زیارت اهل قبور را توصیه نمایند این است که قبرستان یادآور مرگ است و یاد مرگ از ابزارهای مهم تربیتی است ؛ به گونه ای که اهل بیت (ع) یاد مرگ را بهترین ذکر ، بعد از یاد خدا معرّفی نموده اند. انسان در قبرستان و با دیدن قبور گذشتگان و بخصوص قبور نزدیکان خود ، بیشتر متوجّه موقّت بودن دنیا و کوتاهی عمر انسان می شود ؛ و متوجه می شود که فقیر و غنی ، قدرتمند و ضعیف ، زیبا و نازیبا ، همه بالاخره از این دنیا هجرت خواهند نمود ؛ و در عالمی دیگر باید پاسخگوی عقائد و اعمال خود باشند . لذا قبرستان به منزله کلاس تربیتی و عبرت آموزی است.
حال پرسش اساسی این است که قرائت دعا در نزد اهل قبور و زیارت آنها برای خود میت چه فایده ای می تواند داشته باشد ؟
  از بعضی روایات بر می آید که عالم پس از دنیا، جهانی است که سراسر علم و ادراک است ، همچنین سیر استکمالی انسان را پس از مرگ نیز نشان می دهد:
حفص یکی از اصحاب امام هفتم (ع)می فرماید: شنیدم امام موسی بن جعفر(ع) از مردی پرسیدند: « آیا دوست داری همیشه در دنیا باشی؟» گفت: بلی. امام پرسیدند: « برای چه؟» گفت: برای این که سوره قل هوالله احد را قرائت کنم پس امام ساکت شدند و بعد از دقایقی فرمودند ای حفص هر که از دوستان و شیعیان ما بمیرد در حالی که قرآن را خوب فرانگرفته است در قبر(برزخ) به او تعلیم می شود تا خدا به آن طریق درجه اش را بالا ببرد همانا درجات بهشت به قدر آیات قرآن است. به او گفته می شود بخوان و بالا برو پس او می خواند و بالا می رود ... .»(کافی ج2 ص607)
نیز در روایتی از امام صادق (ع) آمده است:
« یدخل على المیت فى قبره الصلاة و الصوم و الحج و الصدقة و البر و الدعاء و یکتب اجره للذى یفعله و للمیت » نماز و روزه و حج و صدقه و نیکى و دعا در قبر میت داخل مى‏گردد و پاداش آن اعمال علاوه بر این که براى کسانى که آنها را انجام مى‏دهد هست براى میت نیز خواهد بود (المحجة‏ البیضاء، ج 3، ص 42).
زیارت قبر مؤمن و قرائت قرآن و فاتحه و دعاء در نزد قبر او، موجب خشنودی و مغفرت آن مؤمن می‏شود زیرا او از ثواب این اعمال بهره‏مند و منتفع می‏گردد و از این جهت وقتی کسی به زیارت آنها می‏رود خوشحال می‏شود.
 در روایتی از امیرالمومنین علی(ع) می‏خوانیم:
 زوروا موتاکم فانهم یفرحون بزیارتکم{السنن الکبری، ج 5، ص 245/}
 «مردگانتان را زیارت کنید و همانا آنها با زیارت شما خوشحال می‏شوند.
اعمال مثبتی که میت در عالم طبیعت انجام داده است ، در عالم برزخ موجب استکمال و و ترقی او می شود ، مثلا اگر کسی مدرسه و یا مسجدی ساخته است و اهل دنیا از این مکان ها استفاده می کنند ، ثواب این اعمال برای او نیز نوشته می شود و در نتیجه موجب تکامل میت می شود .
 انسان به واسطه اعمالش از نعمت های برزخی و اخروی بهره مند می شود و نعمت های بهشتی همگی معرفت زا هستند ؛ یعنی انسان بهشتی با مصرف نمودن نعمات بهشتی از نظر معرفت الهی تکامل می یابد. کما اینکه در دنیا نیز عمل خالص، موجب افزایش معرفت است.
با این بیان زیارت قبور و قرائت دعا و زیارت علاوه بر اینکه برای خود شخص مفید هست برای میت نیز نافع بوده و در مواقعی موجب شفاعت و یا موجب رهایی او از عذاب می شود.
امام صادق(ع) فرموده است: « یدخل على المیت فى قبره الصلاة و الصوم و الحج و الصدقة و البر و الدعاء و یکتب اجره للذى یفعله و للمیت» ؛ نماز و روزه و حج و صدقه و نیکى و دعا در قبر میت داخل مى‏گردد و پاداش آن اعمال علاوه بر این که براى کسانى که آنها را انجام مى‏دهد هست براى میت نیز خواهد بود (المحجة‏ البیضاء، ج 3، ص 42).
پیامبر اکرم(ص) مى‏فرماید: « لیدخل على قبور الاموات من دعاء الاحیاء من الانوار مثل الجبال » ؛ دعاى زندگان به صورت کوه‏هاى نور بر قبرهاى مردگان داخل مى‏گردد (المحجة ‏البیضاء، ج 3، ص 341).